loading...
سایت عاشقانه نود هشتیا
اس ام اس شما




عضو انجمن شوید و در کنار ما فعالیت کنید

باسلام به دوستان و بازدید کنند گان عزیز

به انجمن ما بپیوندید 

در مورد مسائل بحث و گفت و گو کنید


لینک ورود به اجمن

http://patugh-on.rozblog.com/forum

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
پارس مشبک 0 53 gratingpmp
چت روم chatrooom __o 39 429 afsaneh
ورودعشق ممنوع.. 1 124 sara
خدایا! 0 84 afsaneh
*توجه توجه* 0 107 afsaneh
من خوبم!!!!!!! 0 106 afsaneh
آخه میدانی؟؟؟ 0 96 afsaneh
و اینجا من کم دارمت... 0 86 afsaneh
اموزش تصویری کار با انجمن 11 186 boy-alone
مردانه دوستم داری ؟ 2 124 para3tooo
دیگه سلامتی بسه !!! 2 123 para3tooo
ببین اق پسر ! 2 159 para3tooo
هی فلانی! 0 114 para3tooo
دفتر عشـــق که بسته شـد 0 117 para3tooo
بوسه گاهیست که نامش لب توست . . . 0 727 para3tooo
دوست داشتنت................. 0 179 para3tooo
عشق یعنی حسرت پنهان دل 0 166 para3tooo
یک شیشه ی می لبالب و تنهایی 0 133 para3tooo
عجیب ، آرامم می‌کند 0 112 para3tooo
سه آرزوی قشنگ عاشقانه : 0 107 para3tooo
اندازه ی یک وقفه ی کوتاه بمان 0 861 para3tooo
مرا دوست بدار 0 105 para3tooo
تو یک “دنیایی” 0 114 para3tooo
، مرا برگزیند در کنار “تو” 0 80 para3tooo
هـــــــی فُلانــــــــی ... 0 91 para3tooo
یادمون باشه.. 0 94 para3tooo
به این میگن گربه صفتی . . . 0 117 para3tooo
ولـــــــی چشماشو فقــــط کسیکه دوسش داره! 0 107 para3tooo
مخاطبـــ خاص همونیه که عاشـقـشـی 0 72 para3tooo
بـه چـشـمـهـایـت بگــو . . . 0 170 para3tooo
aloOonE بازدید : 61 پنجشنبه 12 تیر 1393 نظرات (1)

نکته های کوچک زندگی
* وقتی به شدت عصبانی شدی دستهایت را در جیبهایت بگذار.
* یادت باشد بهترین رابطه میان تو و همسرت زمانی است که میزان عشق وعلاقه تان به هم بیش از میزان نیازتان به یکدیگر باشد.
* مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.
* اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.
* هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی دانی .
* یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.
* هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.
* از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.
* در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.
* وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو: "برای چه می خواهید بدانید؟"
* هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.
* هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.
* با زنی که با بی میلی غذا می خورد ازدواج نکن.
* وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.
* هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.
* راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.
* هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.
* شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.
* سعی کن از آن افرادی نباشی که می گویند : " آماده، هدف، آتش "
* هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.
* چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط می بخشد.
* وقتی کت و شلوار تیره به تن داری شیرینی شکری نخور.
* هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.
* وقتی در راه مسافرت، هنگام ناهار به شهری می رسی رستورانی را که در میدان شهر است انتخاب کن.
* در حمام آواز بخوان.
* در روز تولدت درختی بکار.
* طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.
* بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.
* فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتن شان ناراحت نمی شوی.
* ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.
* هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.
* شیر کم چرب بنوش.
* هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.
* فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.
* از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.
* فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند. 

aloOonE بازدید : 56 شنبه 31 خرداد 1393 نظرات (1)

شنیدیم٬ میگن:

 

 

 

وقتی یه دختر بخاطر یه پسر اشک میریزه ،

 

یعنی واقعن دوسش داره...


اما ....وقتی یه پسر بخاطر یه دختر اشک بریزه ،

یعنی دیگه هیچوقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه ....

 

morteza بازدید : 52 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (0)
من ... و ١٧ سالمه! من ادمى بودم كه به هيچكس تا همين شش ماه پيش دل نبستم! به طور اتفاقى يكى از اشناهاى دوستمو كه اسمش امير بودو ميشناختم! بعضى وقتا ميديدمش اما اصلا ازش خوشم نميومد! تا اينكه بعد چندوقت توى نت پيداش كردم! و كاش هيچوقت جوابشو توى چت نميدادم! كم كم خيلى باهم جور شديم! اوايل مثل دادشم بود حتى داداش صداش ميكردم! اما بعد گفت كه دوست نداره منم ديگه بهش نگفتم! اونقد باهم راحت بوديم كه همه چيزو به من ميگفت و منم در همه صورت باهاش بودم! تا اينكه يه روز گفت دوست دختر گرفتم بالاخره(يه مدت بود با كسى نبود) ! من اول خيلى عادى گفتم ااا چه خوب اما بعد... بعد چند وقت احساس كردم نه نميتونم با اين احساس كه نميدونم چيه كنار بيام! يه روز رفتيم بيرونو به طور كاملا ناگهانى بوسش كردم و اونم همراهى كرد! بعد از اون روز من ديگه مثل قبل نبودم!! با خيليا بودم اما اون احساس.... رفته رفته از بودنش خوشحال و از نبودنش دنيا رو سرم خراب ميشد! وقتى با كسى ميديدمش ديوونه ميشدم اما خب من خيلى خود دارم! خلاصه بعد چند وقت نميدونم كى بهش گفت كه من دوسش دارم! اول انكار كردم اما وقتى ديدم كه كى اين حرفو زده ميخواستم بميرم! صميمى ترين دوستم! با اينكه حس منو ب اون ميدونست باهاش دوست شد! و همه چيو به امير گفت! اون لحظه تنها كارى كه كردم فقط دويدم! نميدونستم كجا دارم ميرم! فقط ميدويدم! يه دفعه خوردم به يه ماشينو ديگه هيچى نفهميدم! وقتى بيدار شدم همه جا سفيد بود! فكر كردم مردم اما صداى مامانمو كه شنيدم فهميدم نه نمردم! فهميدم امير دنبالم كرده و وقتى ماشين زده بهم اون اوردم بيمارستان!يه ماه و نيم تو كما بودم! خود امير بيرون نشسته بود! من به هواى سر درد دكترو خواستم! وقتى اومد بهش گفتم كه به همه بگه من حافظمو از دست دادم! هه مثل فيلما! اما واقعيت بود! قيافه اميرم داغون شد وقتى دكتر بهش گفت!به مامانم يه چشمك زدم كه يعنى من خوبم! چون از همون اول از همه چى خبر داشت! بعد رفت بيرونو امير بعد چند ديقه با قيافه تركيده اومد تو! من اونقدر سرد نگاهش كردم كه گريش گرفت! يه دفه نشست رو زمينو فقط زار ميزد! من با اينكه تو قلبم آشوب بود اما كارى نتونستم بكنم! خدايا چى ميشنيدم!سارا همون شبى كه من تصادف كردم خودشو از پنجره پرت كرده پائينو درجا مرده! امير ميگفت كه هميشه دوستم داشته اما نگفته! پرستارا اومدن ببرنش! نميتونستم چيزى بگم چون من اونو نميشناختم! كاش ميگفتم امير وايسا من فراموشى نگرفتم اما ... آخرين نگاه اميرم، عشقم، زندگيمو ديدم! اما نميدونستم كه يه رب بعد امير من بخاطره سكته قلبى براى هميشه از پيشم ميره!
morteza بازدید : 60 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (0)
شب عروسیه، آخره شبه،خیلی سر و صدا هست میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته،در را هم قفل کرده داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه میشه مامان بابای دختره پشت در داد میزنند:مریم،دخترم،در را باز کن مریم جان سالمی؟آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو میشکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند.کنار دست مریم یه کاغذ هست یه کاغذی که با خون یکی شده.بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره،بازش میکنه و میخونه: سلام عزیزم. دارم برات نامه مینویسم آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه کاش منو تو لباس عروسی میدیدی مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟!علی جان دارم میرم دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم میبینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم.دارم میرم چون قسم خوردم،تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ،تو هم گفتی،یادته؟! علی تو اینجا نیستی من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی میدیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ میکنه کاش بودی و میدیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره میلرزه همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد،یادته؟! روزی که دلامون لرزید،یادته؟!روزای خوب عاشقیمون،یادته؟! نقشه های آیندمون،یادته؟! علی من یادمه یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند.یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری یادته اون روز چقدر گریه کردم،تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه میکنی چشمات قشنگتر میشه! میگفتی که من بخندم.علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات.دارم به قولم عمل میکنم هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم نمیتونم ببینم بجای دستای گرم تو دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه همین جا تمومش میکنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمیخوام وای علی کاش بودی میدیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده میخوام ببینمت.دستم میلرزه.طرح چشمات پیشه رومه دستمو بگیر. منم باهات میام…. پدر مریم نامه تو دستشه،کمرش شکست بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه میکنه سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهارچوب در یه قامت آشنا میبینه آره پدر علی بود،اونم یه نامه تو دستشه،چشماش قرمزه صورتش با اشک یکی شده بود.نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…
درباره ما
مَرכ بآس هَر چـَטּ وَقـ یـہ بآر כآכ بِزَنـہ بِگـہ: " פֿـآنــــــــــوووҐ ...؟ " وَقتِ قَهرِتـہ...! قـَهـر ڪُـטּ میــخــوآ Ґ نــآزِتـو بـِڪِــشَــم...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    ایا کپی رایتو بردارم شما راحت کپی کنی؟
    ♥ مدیر احساس تنهایی ♥
    آمار سایت
  • کل مطالب : 434
  • کل نظرات : 111
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 53
  • آی پی امروز : 83
  • آی پی دیروز : 47
  • بازدید امروز : 566
  • باردید دیروز : 87
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,505
  • بازدید ماه : 4,043
  • بازدید سال : 22,182
  • بازدید کلی : 258,864
  • کدهای اختصاصی
    با سلام خوش اومدید دختر و پسرای عزیز لطفا تو انجمن عضو شن