loading...
سایت عاشقانه نود هشتیا
اس ام اس شما




عضو انجمن شوید و در کنار ما فعالیت کنید

باسلام به دوستان و بازدید کنند گان عزیز

به انجمن ما بپیوندید 

در مورد مسائل بحث و گفت و گو کنید


لینک ورود به اجمن

http://patugh-on.rozblog.com/forum

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
پارس مشبک 0 53 gratingpmp
چت روم chatrooom __o 39 429 afsaneh
ورودعشق ممنوع.. 1 124 sara
خدایا! 0 84 afsaneh
*توجه توجه* 0 107 afsaneh
من خوبم!!!!!!! 0 106 afsaneh
آخه میدانی؟؟؟ 0 96 afsaneh
و اینجا من کم دارمت... 0 86 afsaneh
اموزش تصویری کار با انجمن 11 186 boy-alone
مردانه دوستم داری ؟ 2 124 para3tooo
دیگه سلامتی بسه !!! 2 123 para3tooo
ببین اق پسر ! 2 159 para3tooo
هی فلانی! 0 114 para3tooo
دفتر عشـــق که بسته شـد 0 117 para3tooo
بوسه گاهیست که نامش لب توست . . . 0 727 para3tooo
دوست داشتنت................. 0 179 para3tooo
عشق یعنی حسرت پنهان دل 0 166 para3tooo
یک شیشه ی می لبالب و تنهایی 0 133 para3tooo
عجیب ، آرامم می‌کند 0 112 para3tooo
سه آرزوی قشنگ عاشقانه : 0 107 para3tooo
اندازه ی یک وقفه ی کوتاه بمان 0 861 para3tooo
مرا دوست بدار 0 105 para3tooo
تو یک “دنیایی” 0 114 para3tooo
، مرا برگزیند در کنار “تو” 0 80 para3tooo
هـــــــی فُلانــــــــی ... 0 91 para3tooo
یادمون باشه.. 0 94 para3tooo
به این میگن گربه صفتی . . . 0 117 para3tooo
ولـــــــی چشماشو فقــــط کسیکه دوسش داره! 0 107 para3tooo
مخاطبـــ خاص همونیه که عاشـقـشـی 0 71 para3tooo
بـه چـشـمـهـایـت بگــو . . . 0 170 para3tooo
morteza بازدید : 59 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (0)
شب عروسیه، آخره شبه،خیلی سر و صدا هست میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته،در را هم قفل کرده داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه میشه مامان بابای دختره پشت در داد میزنند:مریم،دخترم،در را باز کن مریم جان سالمی؟آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو میشکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند.کنار دست مریم یه کاغذ هست یه کاغذی که با خون یکی شده.بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره،بازش میکنه و میخونه: سلام عزیزم. دارم برات نامه مینویسم آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه کاش منو تو لباس عروسی میدیدی مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟!علی جان دارم میرم دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم میبینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم.دارم میرم چون قسم خوردم،تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ،تو هم گفتی،یادته؟! علی تو اینجا نیستی من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی میدیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ میکنه کاش بودی و میدیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره میلرزه همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد،یادته؟! روزی که دلامون لرزید،یادته؟!روزای خوب عاشقیمون،یادته؟! نقشه های آیندمون،یادته؟! علی من یادمه یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند.یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری یادته اون روز چقدر گریه کردم،تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه میکنی چشمات قشنگتر میشه! میگفتی که من بخندم.علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات.دارم به قولم عمل میکنم هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم نمیتونم ببینم بجای دستای گرم تو دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه همین جا تمومش میکنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمیخوام وای علی کاش بودی میدیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده میخوام ببینمت.دستم میلرزه.طرح چشمات پیشه رومه دستمو بگیر. منم باهات میام…. پدر مریم نامه تو دستشه،کمرش شکست بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه میکنه سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهارچوب در یه قامت آشنا میبینه آره پدر علی بود،اونم یه نامه تو دستشه،چشماش قرمزه صورتش با اشک یکی شده بود.نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مَرכ بآس هَر چـَטּ وَقـ یـہ بآر כآכ بِزَنـہ بِگـہ: " פֿـآنــــــــــوووҐ ...؟ " وَقتِ قَهرِتـہ...! قـَهـر ڪُـטּ میــخــوآ Ґ نــآزِتـو بـِڪِــشَــم...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    ایا کپی رایتو بردارم شما راحت کپی کنی؟
    ♥ مدیر احساس تنهایی ♥
    آمار سایت
  • کل مطالب : 434
  • کل نظرات : 111
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 53
  • آی پی امروز : 61
  • آی پی دیروز : 47
  • بازدید امروز : 189
  • باردید دیروز : 87
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,128
  • بازدید ماه : 3,666
  • بازدید سال : 21,805
  • بازدید کلی : 258,487
  • کدهای اختصاصی
    با سلام خوش اومدید دختر و پسرای عزیز لطفا تو انجمن عضو شن