قرار بود بزرگ شود
می خواست با عروسک هایش خاله بازی کند
قرار بود فردا بابا برایش از آن آبنبات چوبی های هفت رنگ بخرد
اگر بزرگ می شد دانش آموز خوبی می شد
شاید نمره هایش خوب نمیشد
اما انظباتش حتما بیست می شد
از نوزادی اش هم همین قدر قشنگ و دست به سینه می خوابید
حتی موهایش بارها خواب بلند شدن دیده بودند
آنقدر بلند که آن گل سر صورتی رویشان درست بایستد
بین خودمان بماند یک بار هم خواب دیده بود عروس شده
و با عروسک هایش جشن گرفته اند و لباس تور سفید به تن کرده..
اما..
نفرین به بمب ها
بمب و موشک ها معنای کودک و آرزو نمیفهمند
بمب ها، گلوله ها و موشک ها
از سازندگانشان هم بی سواد ترند..!